بی هدفی آفت جامعه کار ایرانی
مشکل بزرگ بی هدفی و هدف نداشتن این روزهای مردم کشور عزیزمان ، مسِئله بسیار جدی و مهمی است که باید بررسی و آسیب شناسی گردد. به ظاهر دلیل هایی از قبیل نداشتن اطلاعات کافی ، نداشتن زمان و … برای توجیه این بی هدفی آفت جامعه کار ایرانی وجود دارد ولی به راستی با کمی تفکر متوجه می شوید ، چنین نیست .
آمار نشان دهنده این است که هر ایرانی روزانه به طور میانگین ۴ ساعت از برنامه های بی ارزش تلویزیونی استفاده می کند – این به غیر از زمان هایی است که در اینترنت اتلاف می کند – و اگر فقط یک ساعت از این ۴ ساعت صرف هدف گذاری و ترکینگ و بررسی هدف ها شود ، زندگی شخص و اطرافیان او به طور کلی دگرگون می شود .
شاید بتوان دلایل اصلی بی هدف بودن را در ۶ گروه دسته بندی کرد :
دلیل اول بی هدفی – شک و بی اعتقادی
بیشتر ما چیز هایی را که می شنویم باور نداریم و این یک واقعیت است ! شما نمی توانید باور کنید که با هدف گذاری و تمرکز در آن به نتایج بسیار بهتر و شگفت انگیزتری در کار ، زندگی و یا حتی سلامتی خواهید رسید. این مورد اتفاق عجیبی نیست زیرا ما مخلوق دنیای اطرافمان هستیم . ما اعتقادات و باورهایمان را بر اساس تجربیات و باور اطرافیان مان شکل می دهیم . وقتی هیچ کدام از نزدیکان ما هدف ندارند یا هدف های بسیار کوچک و ساده ای در ذهن می پرورانند طبیعی به نظر می رسد که شما نیز هیچ ارزشی در هدف گذاری نبینید .
تصور کنید من شخصی بسیار خلاق هستم و ذهنم مدام در سفرهای دور و درازی سیر می کند . مدام در حال رؤیا پردازی و خلق ایده هایی هستم که بعضی از آنها خوب ، بعضی ضعیف ، بعضی بی نظیر ، بعضی جذاب و بعضی به درد نخور هستند . در یک آن تصمیم می گیرم روی یکی از ایده های خود سرمایه گذاری کرده و براساس یکی از آنها هدف گذاری و برنامه ریزی کنم . تصمیم می گیرم ایده و برنامه خود را با اطرافیانم به اشتراک می گذارم . برای نزدیکان من این خصلت زیاد خوشایند نیست و حمایتی از ایده های من صورت نمی گیرد و جواب هایی از قبیل ” این هم مثل قبلی !! مگه از قبلی نتیجه گرفتی که ازین بگیری !؟! فرق این با قبلی ها دقیقاً تو چیه ؟!؟ ” دریافت می کنم . نتیجه روبه رو شدن با این رفتار در درازمدت کاملاً مشخص است : بی هدفی !!!
دلیل دوم بی هدفی – اهداف اشتباه
بعضی هدف های اشتباهی را دنبال می کنند . اهدافی انتخاب می کنند که خانواده شان از ایشان می خواهند دنبال کنند . اهدافی که معلم ها ، هم سن و سالان یا اساتید برای او انتخاب می کنند . اهدافی که مدیر یا رئیس شان برای آنها مناسب می بینند . این افراد اهدافی انتخاب می کنند که خیال می کنند دوست دارند به آنها برسند اما در حقیقت چنین نیست و علاقه ای به هدف های این چنین ندارند .
چند نفر را می شناسید که احساس رضایت و خوشبختی ندارند ؟ با افراد زیادی از قبیل دکتر ، مهندس ، وکیل ، کارمندان دولتی و استاد دانشگاه برخورد داشته ام که از شغل و حرفه شان و حتی در بعضی مواقع از زندگی شخصی شان متنفر بودند . نکته قابل تأمل این است که این اشخاص دقیقاً دلیل نارضایتی شان را می دانستند . دنبال کردن اهداف اشتباه و غیر شخصی و در سال های اخیر بی هدفی . اکثر این افراد دنباله رو اهدافی بوده اند که والدین آنها برای شان انتخاب کردند و هیچ حق انتخابی نداشته اند . این افراد مجبور به انتخاب هدف هایی بودند که به انها از طریق خانواده ، مدرسه و اجتماع تحمیل شده بود .
تصور کنید با تلاش و زحمت بسیار زیادی ، به ارزش زندگی تان ، خود را به بالای قله ای برسانید که خواهان آن نبودید . تجربه منزجرکننده ایست !! بدتر آن که پیش روی خود قله دیگری ببینید که مجدداً مجبور به صعود و فتح قله آن باشید، این در حالی است که شما هیچ علاقه ای به کوهنوردی ندارید . در زندگی این افراد هرلحظه احتمال سقوط به عمیق ترین دره یکی از قله ها وجود دارد .
دلیل سوم بی هدفی – شکست ها و تجربه های تلخ قدیمی
اکثر ما انسان ها همیشه ادعای انعطاف پذیری و کنار آمدن با حقایق را داریم ولی بیایید در این لحظه با خود صادق باشیم . اگر در هرکاری شکست سختی بخورید چند درصد احتمال دارد مجدداً به سراغ انجام آن کار بروید؟ ترس از شکست و حس تهوع آور مقایسه شدن با دیگران و سرکوفت شنیدن مکرر برای هیچ کسی خوشایند نیست .
ما دوران بچگی را با شکست خوردن های متوالی و تلاش های مکرر و سخت کوشانه ای سپری کردیم . حتماً تلاش های بی امان بچه در حال یادگیری راه رفتن را به خاطر دارید . او مروری بر گذشته شماست . چند قدم کوچک ، شکست ، برخاستن و ادامه دادن ، چند قدم کوچک مجدد برخاستن و ادامه دادن و … نمی دانم کجای این مسیر پرپیچ و خم ، درد شکست را چشیدیم و فرار کردن ازین حس را یاد گرفتیم . نمی دانم کجای این مسیر متوجه شدیم که هرچه قدر هدف کوچک تر ، همان اندازه درد و رنج کمتر .
در این حادثه نیز ما مقصر نیستیم . ما بدین شکل آموزش دیدیم . پدر و مادرها و عزیزانمان برای جلوگیری از شکست و ناامیدی ، شمار را به مسیر ساده تر ، بی خطر تر ، کوتاه تر و در نهایت به سمت زندگی بدون نشاط و خسته کننده ای هدایت می کنند .
اگر درگیر و نگران حس های تلخی که در گذشته تجربه کردید باشید ، بی هدف می مانید و طعم زندگی فوق العاده با عزت نفس بالا را نخواهید چشید .
دلیل چهارم بی هدفی – ترس یا فریبی به نام حاشیه امن
ترس تو را فلج می کند . ترس تو را مجبور می کند همان کارهای همیشگی را تکرار کنی . ترس جلوی تو را می گیرد تا هیچ وقت هدف گذاری نکنی . ترس تورا همیشه در حاشیه امن خود ساخته نگه می دارد و جرأت هدف گذاری بلند پروازانه را از تو می گیرد .
سؤال من در کارگاه هایی که برگزار می کنم : ” چقدر درآمد دوست داری داشته باشی ؟! چقدر درآمد راضیت می کنه ؟! ” جواب حضار : ” هرچه بیشتر بهتر !! ۱۰۰ میلیون تو ماه !! … ” نوبت به عمل می رسد . هدف درآمدی سال بعدتان چه قدر است ؟ ۲ میلیون تومان . این در حالی است که درآمد امروزشان ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان است . به ندرت شنیدم حرف از ۱۰ میلیون با درآمد ۲ میلیون تومان زده شود .
چرا ؟!
ترس ، ترس خیلی زیاد . ترس این که دردناک است اگر شکست بخوریم . ترس این که دیگران چه می گویند . ترس این که تا بحال هیچ کس در شرایط من ازین کارها نکرده است . ترس این که اگر شکست بخورم آبرویم می رود .
ترس و حاشیه امن زندگی مسئله ای است که می توان با آن پشت به همه چیز کرد و از همه چیز فرار کرد . تغییر دقیقاً به خاطر وجود این حاشیه امن با درد و رنج همراه است و می شود با آن رو به رو شد و به جان خرید و شرایط بی نظیری را رقم زد . انتخاب با شماست .
ترس به مانند چتر داشتن زیر باران زیبای بهاری عمل می کند ، باید بدون چتر زیر باران رفت …
دلیل پنجم بی هدفی – تنبلی
هدف نیازمند انرژی بسیار زیادی است ، در این مورد مثال فضاپیما ، مثال کاملاً مرتبطی است . با یک تحقیق بسیار ساده متوجه خواهید شد که یک فضاپیما برای خارج شدن از جو و رهایی از چنگ جاذبه زمین تقریباً تمام سوخت خود را ( ۸۰% ) استفاده می کند . این دقیقاً کاری است شما باید انجام دهید ولی کو مرد عمل ؟!
افراد زیادی برای تغییر زندگی شان به من مراجعه می کنند ولی وقتی کار به عمل می رسد با این مسئله رو به رو می شویم که من وقت برای انجام این کارها ندارم . برای من این مسئله یکی از بزرگ ترین نشانه های تنبلی است چون به محض بررسی شرایط شخص متوجه می شوم او ۹ صبح از خواب بیدار می شود ، ۱۱ کسب و کارش را شروع می کند ، ۱۳ برای ناهار و استراحت به خانه بر می گردد ، ۱۷ شروع مجدد کسب و کار و ۱۹ تعطیلی کسب و کار . دیگر اشاره ای به زمان هایی که پای تلویزیون یا با دوستانش سپری می کند ، نمی کنم . او حتی به اندازه یک کارمند برای کسب و کارش ارزش قائل نیست ، آیا درست است انتظار موفقیت برای او داشته باشیم .
وقتی هدف را برای او در قالب ، تلویزیون ندیدن ، زمان خیلی کمتری با دوستان گذراندن ، زودتر سرکار رفتن و دیرتر برگشتن ، تشریح کردم ، او کل انگیزه و انرژی خود را از دست داد . هر دستاوردی در زندگی ، بهای خودش را دارد .
دلیل ششم بی هدفی – رسانه و آیین و …
” گربه دستش به گوشت نمی رسه میگه گوشت بو میده !! ” تماشای تلویزیون خصوصاً سریال های فوق العاده آن ، این توجیه و خود فریبی را در وجود ما نهادینه می کند که در قشر پایین جامعه با تندرستی زندگی کردن بسیار بهتر و شرافتمندانه تر از زندگی در قشر مرفه و با شرایط بسیار خوب است ؛ چون تصویر قشر پایین دست ، همیشه مثبت و دوست داشتنی و قشر مرفه همیشه در رنج و عذاب ترسیم می شود. از شنیدن و مطالعه اخبار منفی و بد از محیط اطراف ، جز تنگ تر کردن حاشیه امن ، چیز دیگری عایدتان نمی شود .
” هرکه بامش بیش برفش بیشتر ” و یا
” هر آن که افزوده گشته سیم و زرش / نباریده از آسمان زر به سرش
از کجا آورده این همه مال ! / یا خودش دزد بوده یا پدرش ”
این ها جزو رایج ترین اصطلاحاتی است که در فرهنگ مان استفاده می کنیم . از اسلام فقط ساده زیستی را یادمان می دهند و هیچ وقت حرف از احادیثی به مانند ” هیچ چیز سیاه تر از فقر نیست ” یا ” اگر فقر از این در وارد خانه شود ، ایمان از درب دیگر خارج می شود ” در میان نیست . با در نظر گرفتن همه این ها چرا من باید تلاش برای موفقیت بیشتر کنم ؟!
هیچ انتظاری وجود ندارد که با خواندن این مطلب دگرگون شوید و به فکر فرو روید و در آنی به سراغ هدف هایتان بروید و دست به کار شوید. تحقیقات بیانگر این واقعیت است که از هر ۱۰۰ ایرانی ، ۹۹ نفر بی هدفی را انتخاب کرده اند ، در نتیجه گوششان به این حرف ها بدهکار نیست . امیدوارم شما دوست عزیز جزو آن ۹۹ نفر نباشید .
گردآوریشده توسط شبکه پذیرش آگهی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید?در گفتگو ها شرکت کنید!